سلام و صد سلام به گلهای ناز خودم .. خوبین گوگولیای من؟ خوب بگم از این روزاتون که هم حال خودتون و بدوند و هم حال این روزای منو... دو هفته ی پیش بود که پنج شنبه رفتیم طالقان خونه ی خاله خدیجه بابایی .. بازم از شب قبلش بهشون زحمت دادیم و مزاحمشون شدیم .. به خاطر شماها مجبور شدیم که شب بریم و نخوایم صبح زود شمارو از خواب بیدار کنیم که بد خواب بشین .. که البته به نظر من خیلی فرقی نکرد چون اونجاام از ساعت هشت صبح بیدار شدین .. پنج شنبه شب دیگه حدودای ساعت ده و نیم بود که رسیدیم اونجا و لباس گرم تنتون کردم و رفتیم توی حیاط .. اتیش روشن کردن و یه چایی خیلی خوشمزه هم روی اتیش درست کردن که جای همه ی دوستان خالی بود. توی اون سرما ،گرمای اتیش خیلی...