علی و امیدعلی و امید، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

علی و امید کوچولوهای88

منتظر اتفاق خوب

این روزهای پسرای ماا

1390/7/20 23:38
نویسنده : maman ali & omid
1,014 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و صد سلام به گلهای ناز خودم .. خوبین گوگولیای من؟قلبچشمک

خوب بگم از این روزاتون که هم حال خودتون و بدوند و هم حال این روزای منو...اوهدو هفته ی پیش بود که پنج شنبه رفتیم طالقان خونه ی خاله خدیجه بابایی .. بازم از شب قبلش بهشون زحمت دادیم و مزاحمشون شدیم .. به خاطر شماها مجبور شدیم که شب بریم و نخوایم صبح زود شمارو از خواب بیدار کنیم که بد خواب بشین .. که البته به نظر من خیلی فرقی نکرد چون اونجاام از ساعت هشت صبح بیدار شدین ..

پنج شنبه شب دیگه حدودای ساعت ده و نیم بود که رسیدیم اونجا و لباس گرم تنتون کردم و رفتیم توی حیاط .. اتیش روشن کردن و یه چایی خیلی خوشمزه هم روی اتیش درست کردن که جای همه ی دوستان خالی بود. توی اون سرما ،گرمای اتیش خیلی مزه داد و بعدشم که یه چایی هیزمی که مزه ش و دو برابر کرد ..شما ها یکم بازی کردین و یکم با چوب به درختا زدین .. نوید که اتیش و فوت میکرد شماها هم یاد گرفته بودین و دولا میشدین اتیش و فوت میکردین که متاااااسفانه تا الانم منو رسوا کردین با این کاری که دیدین و یاد گرفتین .. هر بار که زیر گاز و روشن میکنم دوتایی میدونین و شروع میکنید به فوت کردن گاز .. فکر کردین هر جا اتیش دیدین باید فوت کنید قهقهه خلاصه که بساطی داریم از دست شما با این کاری که یاد گرفتین ..

فرداش هم که بقیه دایی ها و خاله های بابایی اومدن و حسابی شلوغ شد و خیلی خوش گذشت .. شما ها هم که حسابی واسه خودتون گشتید و یه سره توی حیاط بودین ..

بازم جای همه ی دوستان خالی کلی هم گردو از درخت کندیم و دلی از عزا در اوردیم چه گردو های تازه و خوشمزه اییم بود از خود راضیزبان

نهارم دور هم خوردیم و دوباره همه شروع کردن به بازی و تا بعداز ظهر سر همه گرم بود و دوباره همه رفتیم توی حیاط و دور هم بودیم و بعدشم که راهی به سمت تهران ...

دیگه اتفاق خاصی نداشتیم که بخوام بگم فقط اینکه یک شنبه تولد امام رضا بود و من نذر داشتم که شله زرد بدم برای همین مامانی اینا و زن عموتون  اومدن کمک و تونستیم خدارو شکر برای اولین بار شله زرد خیلی خوشمزه درست کنیم و ابرومون جلوی بقیه نرفت .. شبم که شام درست کردیم و عمو مهدی رو پاگشااا کردیم .. همون شبم من سرما خوردم بدجوری گلوم درد میکرد تازه یکم بهتر شدم ..

یاد گرفتین از کشوهاتون میاید بالا و هر چیزی که اون بالا هست میریزین پاایین .. دیگه من وقتی میخواین برین بالا این شکلی میشم کلافه واقعا نمیدونم دیگه چیکاار بکنم از دست این بهم ریختناتون .. یاد گرفتین میگین بالا بالا بالا بالا ..

کلملتیم که جدیدا میگید ایناس :

جوجو بیشـیــن =همون بشین خودمونه ولی انقدر با نمک میگین که من دلم ضعف میره ..

اَلا _اَبر=همون الله و اکبر خودمونه خندهبه مهر و جانماز میگین الا و ابر..

عمو روهم یاد گرفتین بلاخره .. البته فقط عمو مهدی رو به رسمیت عمویی میشناسین اونم نه علی فقط امید میگه عمو .. علی هم بلده ولی خوب بچم نمیگه دوست نداره .. همون آدی راحت تره .. به عمو هادی میگین آدی ..

خوردنی که میبینید میگید بَبَس..

چیزی که درش بسته باشه میارین میگین باس=همون باز

میاید پیش ما میگید دس.. یا منظورتون اینه که دستم و بگیر یا اگه چیزی بخواید که خودتون قدتون نرسه میاید میگید دس .. بعد دست مارو میگیرین میبرین نشون میدین ..

با=پا.. خیلی بانمک میگین با .با

گُوش=به گوش میگین ولی میگین گُووش..

یه ادم اهنی دارین بهش میگین اگاا=همون اقا

به عطر و ادکلن میگین چیس.. صداشو در میارین

دوپ=همون توپ خودمون

باطی=باطری

دیگه یادم نمیاد چیزی ولی اگه یادم اومد میام اضافه میکنم ..

پی نوشت : من از همه ی اون دوستاییم که میان و به ما سر میزنن و بهمون فوق العاده لطف دارن ممنونم و واقعا شرمنده ی محبتاشونم که کم میتونم به وبلاگ گلهاشون سر بزنم ...

و اینکه من نمیتونم توی وبلاگای بلاگفا کامنت بزارم به خاطر اینکه اون رمز رو برای من نمیاره که بخوام نظرم و ثبت کنم ناراحت.. همین جا به همه ی اون دوستای گلم که میان و برای من کامنت میزارن که به ما سر بزن میگم شرمنده من  میام وباتون ولی متاسفانه نمیتونم کامنتی بزارم .. شرمنده ی گل روی همتونم .. مارو ببخشید ولی میگیم که خیلی دوستتون داریم ماچقلب

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

محمد پوریا
21 مهر 90 0:05
سلام واقعا عاااااااااااااالی بود . وای من یه شیطون بلا دارم از پسش بر نمیام شما چه می کشید. خیلی شیرینند.


مامان علی و امید: سلام ممنون گلم که سر زدی . والا ما هم میکشیم دیگه چاره ایی نیست
kosar-kimia
21 مهر 90 0:51
سلام.

ماشاللا هزار ماشاللا چه خوشگلن علی و امید خان گلللللللل تا عکسشونو دیدم گفتم بپرم کامنت بدم اسپند براشون دود کنید خیلی ماهن


مامان علی و امید:سلام عزیزم .. ممنون که سر زدین .. چشم اسپندم دود میکنیم ..
حنا( حانیه و حنانه)
21 مهر 90 9:16
به به همیشه به مسافرتو خوشگذرونی
خدا رو شکر که بهتون خوش گذشت و
فوت کردن گاز هم خیلی با حال بود
گردو ها هم نوشیجونتون
پس کو عکسشون مامان زهرااااااااااااااا
راستی راجع به نیومدن اون کد رمز اگه زیر متن کامنتت یکی دو تا اینتر بزنی معمولا رمز رو میاره


مامان علی و امید:مرسی عزیز دلممم ..
عکسم نداریم در حال حاضر شرمندهههه.. دوربین نبرده بودیم .. اون کد رو هم امتحان میکنم ممنون که گفتی گلمم
زن عمو
22 مهر 90 0:22
سلام حال دوقلوهای شیطون چطوره؟وبلاگ قشنگیه اینترنتمون قطع بوده تازه وصلش کردیم ومن سعادت پیدا کردم از وب جذابشون دیدن کنمراست میگن که شنیدن کی بود مانند دیدن.انشالله همیشه سالم وتندست باشید بوس بوس بوووووووس



مامان علی و امید:سلام عزیز دلممممم..
ممنون خوبن سلام دارن خدمتون
خیلییی خوشحالمون کردی سر زدی .. ممنون
مامان امیر علی
22 مهر 90 1:30
ماشاله پسرهای گلت دارن دیگه داماد می شنا همیشه به شادی و گردش بوس


مامان علی و امید: ممنون گلمممم .. قربونت برم .. امیر علی گل ما رو ببوس
مامان محمدين
23 مهر 90 17:28
نگرانت بودم خدا رو شكر به شادي بودي و سفررررررررر

ببوس اين شيرين زبونااااااااااااااا رو


مامان علی و امید : قربونت برم من سمیه جون به خدا دلم براتون یه ذره شده .. در اولین فرصت میام پیشتون
وبلاگم سر میزنم ولی نمیتونم کامنت بزارم شرمنده
مامان پارسا جون
10 آبان 90 14:07
روی ماهشونو ببوس گل پسرا رو


مامان علی و امید : فدای تو عزیزممممممم .. تو هم ببوس پسر گلت و
مامان امیررضا
29 آبان 90 10:32
سلام مامانی خدا قوت ، خدا پسر کوچولوهای نازت رو برات نگه داره چقدر شیرینن ماشاالله به ما هم سر بزن ما لینکت می کنیم
مامان پارمين
19 دی 90 15:21
جآن دلم چه بانمك!!فكر كن با سروروي واكسيييييييييي!!! راستي ما هم آپيم