علی و امیدعلی و امید، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

علی و امید کوچولوهای88

منتظر اتفاق خوب

چقد حرف!!!!!!!!

1390/5/20 16:14
نویسنده : maman ali & omid
909 بازدید
اشتراک گذاری

سلاااام به روی مثل ماهتون ... عزیزای دلم خوبین ؟ ان شالله همیشه سالم و سلامت باشین لبخند

خوب نمیدونم از کجا شروع کنم ..

خیلی وقته که ننوشتم براتون نمیدونم چرا انقدر تنبلی میکنم تو آپ کردن وبلاگ شما دوتا کوشمولوی خوردنی ... وای میگم خوردنی واقعا خوردنی شدین انقد که نمک میریزین ادم دلش ضعف میره براتون ..

اول از همه یه تبریک بابت رسیدن ماه رمضون به همه عزیزایی که به ما سر میزنن میگم و امیدوارم نماز و روزه هاشون مقبول درگاه حق باشه .. امین

حالا از این کارای بانمکتون بگم که جدیدا همچین باهم دیگه عشقولانه در میکنید که حد نداره ... البته نکه دعوا نمیکنید ها دعواتون سر جای خودش هست ولی خوب تازه یاد گرفتین چه جوری محبت کنید .. همدیگه رو بغل میکنین و بوس میکنین .. وقتی یکیتون گریه میکنه اون یکی دلش میسوزه و میره یه اسباب بازی که خودش دوست داره رو میاره میده به اون یکی ...اخه من قربون اینهمه محبتتون ...قلب

نمونش وقتی که رفتیم واکسن بزنیم همین چند روز پیش تو مطب دکتر جفتتون داشتید گریه میکردین ولی وقتی امیدم یکم اروم شدی دیدی علی داره گریه میکنه موتوری رو که دستت بود اوردی دادی به علی که اون گریه نکنه ... یه بغضی هم کرده بودی و از این که علی ناراحته غصه میخوردی دلمون و کباب کردی...گریهناراحت

چند روز پیش هم رفتیم نمایشگاه قران .. یه جایی درست کرده بودن برای بچه ها یه شهر بازی کوچولو بود ... ولی خوب اسباب بازی هاش خیلی به درد سن شما میخورد .. برای همین بردیمتون تا یکم بازی کنید .. خیلی کیف کردین کلی بهتون خوش گذشت ..

حالا بگم از حرفایی که جدیدا میزنید ..

باباجی یعنی همون بابا جون .. یه وقتایی هم مختصرش میکنید و میکید باجی .. خیلی بامزه این کلمه رو میکین ..

مامانی یا مامان جی که همون مامان جون و یه وفتاییم برا راحتی خودتون مانی صدام میکنین ..

به مامان بزرگاتون که میگید مامانی ...

داداجی هم بهم دیگه میگید.. اینم خیلی قشنگه وقتی همدیگه رو صدا میکنید داداااااجی ..

علی شما جدیدا یاد گرفتی میگی داداسسسس ؛ س شو همچین بانمک میگی ادم دلش میخواد قورتت بده داداسنیشخند

دایره لغاتتون با نا هم خیلی جالبه ... نانا یعنی لالا... نا یعنی ناز ... نانای یعنی همون نانای خودمون قهقهه

تاپ تاپ هم میگید تاتا یا دادا .. خلاصه که من همه جا باید باشم و به عنوان مترجم خدمت گذاری کنم براتون فسقلیای من ..

علی

امید

ادامه ی عکسای جدید هم بی زحمت برید ادامه مطلب مشاهده بفرماییداز خود راضی

 

نمونه ای از عشقولانه ها

علی و امید

علی و امید

علی و امید

مدل دیگه ای از ابراز محبت دو تا داداسسسس

علی و امید

نمونه خواب دوتا کوچولوی ماا .. همین جا بگم خدا رو شکر خوابتون خیلی خوب شده یعنی دیر میخوابین ولی خدا رو شکر تا ظهر بیدار نمیشین ... خوابتون سنگین شده بعداز ظهرا هم با بدبختی بیدار میشین دل نمیکنین از این خوابیدن .. وقتی یاد روزای اول میفتم که با یه صدای پا بیدار میشدین خدارو هزار بار شکر میکنم ... و دلمم برا همه ی اون دوستاییم که تازه دوقلوهاشون دنیا اومده میسوزه چون واقعا میدونم چی میکشن ..

علی

امید

اینم قایم باشک بازی وروجکا

علی و امید

اینجا هم همون شهر بازی کوچولو تو نمایشگاه قرانه

علی

امید

از این دستگاهش که فوق العاده خوشتون اومده بود ..

علی و امید

این اسب ها هم خیلی جالب بود ..

ندا جون وقتی این اسبها رو دیدم یاد امیر علی افتادم که انقد عاشق اسبه .. جاش خیلی خالی بود ..

علی و امید

اینم ادمک دم درش بود شماها هم ازش میترسیدید هم دوست داشتید برید طرفش و سر از کارش در بیارید ... امید جرات نداشتی بره جلو علی رو هل میداد میگفت داداش .. یعنی تو برو تا منم بیام قهقهه

ولی یه جا جرات پیدا کردی رفتی جلو میزدی بهش و میگفتی جوجو دَ..

علی و امید

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

بهارک
20 مرداد 90 17:35
سلام..طراحی عکس وقالب وبلاگ..خوشحال میشم سر بزنید..

مامان پارسا جون
20 مرداد 90 22:30
سلام زهرا جون خوبی؟همگی خوبن؟ دلم خیلی واسه این وروجکای بانمک تنگ شده
خیلی جیگر شدن ماشاالله
و البته به قول خودت شیطون
بازم خوبه که ظهر میخوابنخودتم باهاشون بخواب و استراحت کن مادر زحمت کش
عکسهاشونم خیلی ناز شده
ببوسشون از طرف من


`مامان علی و امید:سلااام عزیز دلم .. خوبی خانمی ؟ پارسای گلم چه طوره ؟
وای منم دلم برا پارسا یه ذره شده .. حتما باید یه قرار بزاریم همدیگه رو ببینیم ..
سمانه جون ظهر که چه عرض کنم ساعت هفت و هشت شب میخوابن ... ولی من باهاشون نمیخوابم چون دیگه اونوقت شب خوابم نمیبره ..
تو ام نگران نباش عزیزم بزار پارسا هم به یه سال برسه خیلی بهتر میشه .. پارسا رو ببوس

مامان پریا و هلیا
21 مرداد 90 15:05
وای نازی ماشالله بامزه حرف می زنن ...حالا ادامه داره صبر کن از این به بعد لغاتی می سازن که کلا تو هیچ زبونی وجود نداره

ببوسشون خوشمزه ها رو


مامان علی و امید:اره واقعا میدونم این دایره لغاتشون تو هیچ زبونی وجود نداره و مخصوص خودشونه
تو ام جیگرای منو ببوس
سمی مامی رهام و پرهام
21 مرداد 90 15:10
الهی قربونتون بره خاله که انقده با مزه شدید ماشالا

مامانی اسفند یادت نره..
راستی منم دلم خیلی واسه اونایی که نینی هاشون تازه به دنیا اومدن و درگیر سختی هاشونن میسوزه خدا به همشون قوت بده و اعصاب فولادی..انشالا..


مامان علی و امید: خدا نکنه گلم .. چشم اسفندم حتما دود میکنم ..
واقعا خدا بهشون صبر بده ..
مینا ( مامان آریان و رایان )
22 مرداد 90 9:00
جیگر این پسرای خوشگل رو برم مننننننننننن... دلم میخواد گازشون بگیررررررررررم


مامان علی و امید: قربونت برم مینااااااااا جون
ببوس گل پسراتو
مامي ايلياجون والشن جون
22 مرداد 90 13:48
سلام عزيزم

داداجي ها رو ببوس از طرف من محكم محكم


مامان علی و امید: مرسی گلم ... چشم حتما
شما هم بمااااچ دو تا دسته گلت رو
mamane amir ali
24 مرداد 90 22:19
mersiiiiiiiiii az inkeh jayeh amirali man ham khali kardin.ma ba asb zendegiha darim.
asb ham nini dovomeh maneh khahar joon.


مامان علی و امید : خواهش میکنم خانمی
مشخص بود که تموم زندگیتون شده اسب
از تعداد اسبایی که امیر داره و بازم بیخیال اسب نمیشه
مامان پارمین
25 مرداد 90 15:25
الهی من بخورمشون این دوتا قند عسلو
از دیدن عکساشون سیر نمیشم به خدا
از شرح عکس آخری کلی خندیدم!!!

ببوسشون از طرف من


مامان علی و امید : قربونت برم یلداااا جون
لطف داری گلم
شما هم پارمین جیگر رو ببوس
مريم مامان آريا
26 مرداد 90 13:26
سلام خوبي عزيزم
الهي من قربون اون علي و اميد بشم
خيل دوستشون دارم
واي اون عكسهاي عشقولانشون دلم رو آب كرد
اون عكسهاي ر‍ لبي چه با حال بود . باباي خواب هههههههههه
و اون عكسهاي برج وااااااي خيلي ترسيدم
صد سال عمرشون باشه زير سايه پدر و مادرشون
به ما سر نمي زني ؟! بيا


مامان علی و امید: خدا نکنه عزیز دلم
منم اریا رو دوس دارم و البته مامان گلش و بیشتر
شرمنده ام به خدا زیاد وقت نت اومدن ندارم ولی حتما سر میزنم بهتون بازم ببخشید که دیر به دیر میام
حنا( حانیه و حنانه)
30 مرداد 90 11:30
فدای خوش زبونای خاله
وای چه عکس های محشری کلی کیف کردم
مرسی زهرا جونم
ببوسشون


مامان علی و امید: خدا نکنه خانمی .. قربونت برم لطف داری گلم
ممنون که سر زدی
توام عسلای مارو ببوس
مريم مامان آريا
12 شهریور 90 12:11
سلام

اون عكسهاي ادامه مطلب رو دوباره ديدم انگار نديده بودمشون اصلا
خيلي قشنگ بودددددددددددددددددد

واي برام عجيبه چطوري بچه همينجوري خودش رو زمين يا مبل خوابش مي بره خيلي دلم مي خوام آريا هم به اين سني برسه كه خودش يه جا ولو بشه و خوابش ببره

معمولا با هم مي خوابن ؟ يا ممكنه اون يكي خوابش نياد؟
خيلي با حال بود
من هم آپ كردم


مامان علی و امید: سلام خانومی خوبی؟
اریای گلم خوبه .قربونش برم که انقد ناز شده
من نمیدونم چرا نمیتونم تو وبلاگ اریا جون کامنت بزارم
شرمنده ام به خدا ولی سر میزنم
اون خوابیدنه هم میشه ولی یه مدت باید بزاری خودش بخوابه تا عادت بکنه
منم همیشه کارم همین بود اینا رو بزارم روی پام تازه شیشه هاشونم باید براشون نگه میداشتم تا بخوابن یعنی واقعا از پا و کمر میفتادم ولی خیلی باهاشون کار کردم تا خودشون هم شیشه هاشونو بگیرن هم خودشون بخوابن
الان دیگه عادت کردن اصلا روی پا نمیخوابن
اریای گلم و ببوس
مامان محمدين
19 شهریور 90 16:11
كجاااااااااااااااااااائي؟


مامان علی و امید : هستیم گلم زیر سایه شما
اصلا روحیم خوب نبود واسه اپیدن شرمندتونم
مامان پارمين
21 شهریور 90 14:28
سلام كجايي خانوم كم پيدايي؟؟!!
ما آپيم!


مامان علی و امید: سلام خانومی خوبی گلم ؟پارمین عسلی خوبه
شرمنده یکم بهم ریخته بودم خداروشکر بهترم و در خدمتون
چشمم حتما سر میزنیم