علی و امیدعلی و امید، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

علی و امید کوچولوهای88

منتظر اتفاق خوب

تولد خاله و یه روز جمعه..

سلااام خوشگلای مامان .. حالتون خوبه ؟ دماغتون چاقه ؟؟ یه سلااام هم به همه ی دوستای گلم که به ما سر میزنند ... خوبید که انشاالله؟؟؟ خوب چند روزه که میخوام بیام آپ کنم که فرصت نمیشه و الان گفتم بیام و چندتا موضوع رو با هم براتون بنویسم روز سه شنبه تولد خاله زینب بود و منم براش یه کیک درست کردم ( که البته با هنر نمایی اقا امید طرح روش خراب شد )و کادو گرفتیم و رفتیم خونه ی مامان گیتی .. مثلا میخواستیم سورپرایزش کنیم که مامان گیتی کیک و لو داد و امیدم کادو رو ..علی و امید رفتن کادو رو دادن به خاله شون و بعد از چند دقیقه اینور و اونور کردن دیگه امید نتونست طاقت بیاره و دست کرده تو کادوئه میگه خاله باز کن ببین توش پیرهنه بعدشم فهمید که سو...
28 ارديبهشت 1392

پارک..

سلااام به همه ی دوستای گلم .. سلام به گوگولیای خودم .. خوبید عزیزای من ؟؟؟ امیدوارم که همیشه سلامت باشید تو فصل بهاریم و ماه خیلیییی خوب اردیبهشت .. که واقعا هم هواش یه جوارایی مثل بهشت میمونه .. هوای فوق العاده و خوب و خنک و دلچسب ما هم از فرصت نهایت استفاده رو میکنیم و با هم دیگه زیاد میریم بیرون .. توی این چند وقت شاید بشه گفت که هر روز باهم پارک رفتیم و شماها هم تا تونستید بازی کردین .. وقتی میریم پارک انقدر بهتون خوش میگذره که دیگه دلتون نمیخواد بیاید خونه ... هفته ی پیش بابایی از ماموریت برگشت و واسه ی شما دو تا ماشین کنترلی خرید .. شما دوتا هم عین فرشته ها انقدر خوشحال شدین که خدا میدونه ... البته نا گفته نماند که دلتون ...
17 ارديبهشت 1392

عقد کنون عمو هادی..

سلااام به همه ی دوستای خودم .. یه سلام هم به گوگولیای خودم .. خوبید همگی ان شالله ؟؟ امیدوارم سالم و سلامت در کنار خانواده هاتون روزهای خوب و خوش و سپری کنید یه چند وقتیه که درگیر مراسم عقد عمو هادی بودیم و وقت نشده بود که بیام و براتون بنویسم .. خدا رو شکر به خوشی و میمنت عقد کنون عمو هادی هم برگزار شد ... من بازم به عمو هادی و زنعموی جدیدتون تبریک میگم .. امیدوارم همیشه زیر سایه حق زندگی خوب و خوشی داشته باشن .. توی پست قبلی گفتم که عفونت گلو داشتم و دوستای گلم جویای حالم بودن .. از همشون ممنونم .. خدا رو شکر خوب شدم و دیگه مشکل خاصی نیست خبر بعدی اینکه فردا هم بابا رضا داره میره ماموریت و ما یه چند روزی مهمون مامان گیتی می...
8 ارديبهشت 1392

همینجوری

سلااام به همگی ... امیدوارم که شاد و سلامت باشید .. بعد از یه غیبت تقریبا طولانی اومدم که براتون بنویسم ولی با حالی که چندان مناسب نیست .... نمیدونم چرا ولی جمعه صبح با گلو درد شدید از خواب بیدار شدم و دیگه نتونستم درست بخوابه چون وقتی آب دهنم و قورت میدادم تا توی گوشم هم درد میگرفت .. خودم شروع کردم به قرص خوردن و این کارای معمول و جمعه ظهر هم رفتیم خونه ی مامان گیتی ولی من همین طور حالم بدتر شد و اخر شب که اومدیم خونه دیگه من یکم استراحت کردم و بابایی شما رو نگه داشت و بعدشم خوابوند ولی من تا صبح نتونستم راحت بخوابم . تا خوابم میبرد احساس میکردم دارم خفه میشم دوباره از خواب میپریدم .... صبح که بلند شدم و خودم گلوم و دیدم وحشت کر...
24 فروردين 1392

عیدتون مباااااارک..

سلاااااام به روی ماهتون گل پسرای من خوبید؟؟ خوشید؟؟ بلاخره سال 91 هم تموم شد و شما چهارمین عید زندگیتون رو هم دیدید و دارید میگذرونید ... امروز روز سوم فروردینه و شما هم خیلی خوشحالید که همش در حال ددر رفتنید .. و البته بگم که امااااااااان از گریه ها و بهانه گیریاتون که دیگه واقعا داره میره رو مخ خلاصه که جونم براتون بگه که اگه ما بتونیم از امسال عید جون سالم به در ببریم باید خدا رو هزاران بار شکر کنیم امیدوارم که همیشه خوب و خوش و سلامت باشید و حالا حالاها عید و کنار هم جشن بگیریم ..   دوستای گلم امیدوارم که شما هم سال خوب و پر برکتی داشته باشید ...
3 فروردين 1392

چندتااااااا خبر!!

سلااام مامانیای مامان .. اومدم براتون بگم که توی این یه هفته چه اتفاقاتی افتاده جمعه شب بود که مامان مرضی اومد گفت که پسرخاله جواد(شوهر خاله طیبه ی مامان ) فوت کرده .. خیلی ناااااراحت شدیم ... بنده خدا چند وقتی بود که حال خوبی نداشت .. ایشالا که خدا بیامرزتش و الان جاش راحت باشه خبر بعدی اینکه داریم به عید نزدیک میشیم و از امروز خونه تکونی رو شروع کردیمممممممم     خلاصه که از امروز به بعد سرمون بسیااااار شلوغ میشه   خبر مهم بعدی هم اینکه بلاخره ما هم صاحبخونه شدیممممممممممممممممممم دیگه رسما خونمون کاراش تموم شد و دادیم اجاره خدارو شکرررررر اینم از خبرهای ماا .. امیدوارم همیشه صحیح و سلا...
17 اسفند 1391

بله بروووووووووون 2

سلااااام عزیزای دلم ... خوبید؟؟؟؟ خوشید؟؟؟؟ دماغتون چااااقه ؟؟؟!! ایشالا که سلامتید و در کمال آرامش نشستید پای درد و دل مامانی امروز جمعه هست و منم نمیدونم چرا جمعه ها صبح بی خوابی به سرم میزنه و ازساعت 7 صبح دیگه نمیتونم بخوابم .. الان همتون خوابید و منم از فرصت استفاده کردم برای آپ کردن وبلاگتون دیشب بله برون اخرین عموتون ،عمو هادی بوود .. حدودا ساعت 8 بود که راه افتادیم و همه جمع شدن و رفتیم سمت خونه ی زنعموی جدید .. خداروشکر همه چیز با خوبی و خوشی تموم شد و عمو هادی هم بلاخره سر و سامان گرفت و خیال مامان مرضی راحت شد البته هنوز راحت راحتم نشده ها .. ایشالا بعد عروسی دیگه کاملا خیالش راحت میشه ماشالا گل پسرامم برای خودشون...
11 اسفند 1391