درد و دل
سلاااااااام عزیزای دلم .. خوبید مامانیا ؟؟؟؟؟ الهی مامان فداتون بشه که انقدر ماه شدین من که هر روز بیشتر از دیروز عاشقتون میشم ..... همیشه براتون ارزوی عاقبت به خیری و سلامتی کامل دارم ...
امروز روز پنجم از ماه محرمه .. منم به خاطر شما خونه نشین شدم و نمیتونیم هیئت برم ... یه دوباری با خودم بردمتون خونه اقای دانش همسایمون که صبحها زیارت عاشورا دارن و من واقعا عاشق مراسمشونم ولی خوب یکم اذیت کردین و منم چون دوست دارم تو کارا کمک کنم ولی به خاطر شما مجبور بودم بشینم خیلی بهم خوش نگذشت مامانیا دلمون و به پنج شنبه و جمعه خوش کردیم که بابایی شما رو نگه داره و من با خیال راحت برم به مراسمم برسم ......
خبر دیگه اینکه خرگوشمون مرد یا به قول شما مولید من بردمش تو حیاط خاکش کردم بعد امید از خواب بیدار شده میگه مامان خلگوشمون کووووو؟؟؟ منم گفتم بردم خاکش کردم شب به بابایی میگه بابا خلگوشمون مولید مامان خاکیش کرد خلاصه کلی از دستتون خدیدیم ... تازه قول یه فنچ هم گرفتید که بابایی براتون بخره .... اخه خودتون فنچید فچ میخواید چیکار عسلیا