درد و دل
سلام به روی ماهتون ........
خیلی وقته که میخوام بیامو براتون بنویسم ولی نمیدونم چی بنویسم ......حالا اومدم که یکم براتون از شیطونیهاتون و کارهای بامزتون بگم ......
دیشب رفتیم دکتر و واکسن یک سالگیتونو زدیم،من خیلی نگران بودم ...ولی خدا رو شکر خیلی راحت تر از اونی بود که فکر میکردم .....فقط همون موقع زدن امپول گریه کردین ؛خیلی زود یادتون رفت و شروع کردین به شیطونی و بازی ......
از دیروز تا حالا تو فکرم ؛خیلی ناراحتم ......آخه دکترتون گفت که وزنتون خیلی کمه،با اینکه بیشترش به خاطر اون اسهال و استفراغی که داشتین بود ولی منو بدجوری برده تو فکر .....
احساس میکنم تقصیر منه که شما ها هیچی نمیخورین .....آخه من هیچ وقت بهتون اصرار نکردم که حتما غذا بخورید .....شما هم که اصلا لب نمیزنید به هیچی ........ همیشه موقع غذا خوردن در میرید ......
ولی تصمیم گرفتم که از این به بعد براتون غذا آماده کنم با هزار کلک بدم بخورین ...... با اینکه امروز صبح زیاد موفق نبودم........ ولی ناامید نمیشم ......منتظرم که از خواب بیدار بشید تا بهتون غذا بدم
چند روز بدجوری هوس مسافرت کردم ......ولی حیف که فعلا نمیتونیم جایی بریم ......برای عید مامان بزرگ و بابا بزرگتون میخوان برن مشهد ......دوست داشتم که میشد و ماهم میرفتیم ولی بابایی باید بره سرکار ؛واسه همین نمیتونیم بریم ....... شما با اون دلای کوچولوتون دعا کنین که بابایی کارش راحت تر بشه ؛زودتر بیاد خونه ؛تا وقت کنیم با هم بریم بیرون
خوب حالا یکم از شیطونی هاتون بگم.........
علی جیگری جدیدن یاد گرفتی که دستت رو دراز میکنی ؛با اینکه قدت نمیرسه ولی بزور از بالای دراور عطر و اسپری ها رو بر میداری .......یه چند تا شو میدی به داداشت ؛خودتم هرکدومو که بیشتر دوست داشتی بر میداری ....... در همین راستا چند روز پیش شیشه یکی از عطرای منو شکوندین.......هنوزم خونه بوی عطر میده ؛ماهم به خاطر همین از جلوی دستتون برداشتیمشون ......
امیدم دیروز خودشو به زور رسوند به پشت ماشین لباسشویی و دوتا ذسته جارو بلندا رو در اورد یکی برا خودش ؛یکی هم برا داداشش.........
اصلا علاقه خاصی به جارو دارین .......حالا از هر نوع که میخواد باشه ......جارو برقی؛ جارو دستی(نبتونی)؛جارو های دسته بلند آشپز خونه؛خلاصه از هر نوعش رو میپسندید.......
جدیدا خیلی ابراز احساسات میکنید ........هی همدیگرو بوس میکنین .....علاقه شدید دیگتون به کلید و پیریز برقه ......با اینکه کلید و پیریزای ما بالاس و دستتون نمیرسه ولی خودتونو به هر شکلی شده میرسونید .......بالای تخت .....بالای مبل .....بالای پشتی ......خلاصه به هر دری میزنید تا بتونید برقو روشن و خاموش کنید
به هر حال ما که عاشق شماییم با همه شیطونیهاتون بازم برای ما عزیزید ......
یک سری عکس جدیدم گذاشتم توی آلبومتون که اون گوشه تو لینک های روزانه زدم براتون (به اسم آلبوم علی و امید کوچولو)