خراب کااااااری!!
باشگاه بودم و با خیال راحت داشتم برمیگشتم خونه و از اینکه بابایی پیشتون بودم خیالم راحت راحت بود .. وقتی رسیدم ایفون زدم دیدم کسی جواب نمیده .. مطمئن بودم که خواب نیستید .. برا همین با کلید در و باز کردم و اومدم تو ... بلههههههه ... چشمتون روز بد نبینه وقتی در و باز کردم دیدم شما دوتا وروجک صورتتون قرمزه و هر کدوم یه دونه رژ تو دستتونه و حسابی دلی از عزا در اوردید ... همه جا رو رژِ کرده بودین لباس و صورت و مبل و فرش و دمپایی بیچاره من و ....
حالا بابایی کجا بودن ... در خواب خوش ... خندم گرفته بود که من با چه خیال راحتی داشتم میومدم ...
خلاصه که رسیده نرسیده رفتیم تو حموم ... .. اینم از عکساتون ..
اقا امید
امید خان از نمایی دیگرررر
علی اقاااا
واما دمپایی بیچاره من
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی