الهی قربون این کاراتون ...
سلااام عزیزای خودم .. خوبید گلای من ؟؟
شب قبل از تولد بابا داشتم تو آشپزخونه کارهامو میکردم که دیدم شما دارید شیرین کاری میکنید و با هم میخندید .. رفتین اسکوتر امید و برداشتین و چوب لباسی های خرسیتون و بهش آویزوون کردین و دو نفری دارید میبریدشون ..
امید م یه جاهایی نمیزاشت علی هم پشتش وایسته ..دیدم علی بهش میگه امید الان خرسا گریه میکنن ها .. بعد صداشو عوض کرده و بچه گونه میگه الان میگن بابامون کو؟؟ بابا علی بابا علی !!!
الهی قربونت برم من مادر جان که انقدر عجله داری بابا بشی
چند وقتیه که علی جونم خیلی به من وابسته شدی و همش ازم میخوای که بغلت کنم و بوست کنم ..الهی فدات بشم که انقدر محبت کردن و دوست داری عزیزم ....
الانم از خواب بیدار شدین و اومدی دیدی من پشت کامپیوتر نشستم هیچی نگفتی و فقط اومدی سرت و گذاشتی روی پام و چند دقیقه وایستادی پیشم تا من یکم بهت محبت کنم .. الهی قربونتون بشم که عاشقتونم ...
ایشالا همیشه سلامت باشید و پایدار عزیزای من