بله بروووووووووون 2
سلااااام عزیزای دلم ... خوبید؟؟؟؟ خوشید؟؟؟؟ دماغتون چااااقه ؟؟؟!!
ایشالا که سلامتید و در کمال آرامش نشستید پای درد و دل مامانی
امروز جمعه هست و منم نمیدونم چرا جمعه ها صبح بی خوابی به سرم میزنه و ازساعت 7 صبح دیگه نمیتونم بخوابم .. الان همتون خوابید و منم از فرصت استفاده کردم برای آپ کردن وبلاگتون
دیشب بله برون اخرین عموتون ،عمو هادی بوود .. حدودا ساعت 8 بود که راه افتادیم و همه جمع شدن و رفتیم سمت خونه ی زنعموی جدید .. خداروشکر همه چیز با خوبی و خوشی تموم شد و عمو هادی هم بلاخره سر و سامان گرفت و خیال مامان مرضی راحت شد البته هنوز راحت راحتم نشده ها .. ایشالا بعد عروسی دیگه کاملا خیالش راحت میشه
ماشالا گل پسرامم برای خودشون آقایی شدن و دیشب اصلا مامان و بابا رو اذیت نکردن خیلی پسرای گلی بودن
موقعی که میخواستیم بیایم خونه توی کوچه بابا بهتون گفت عمو هادی رفته پیش زنعمو !!!(شما هم که هنوز زن عمو مهدی رو به رسمیت میشناسید ) علی برگشت گفت نه!!زنعمو که ماله عمو مهدی ه
خلاصه همه از دستت کلی خندیدن شیطون مامان ..
مورد بعدی اینکه شما یه پاک کن دارین که شکل گاوه .. چند روز که امید این پاک کنش و از خودش جدا نمی کنه و یکسره توی دستشه .. دیشب که میخواستیم بریم بله برون هرچی بهت گفتم که مادر جون اینو بزار خونه اگه بیاری گم میشه گفتی نه که نه ..خلاصه باخودت آوردی و یه لحظه هم زمین نذاشتیش که مبادا گم بشه ...
داشتم ازتون عکس مینداختم بعد گفتم علی و امید مامان و نگاه کنید بخندید.. دیدم امید گاوش و آورده بالا و به گاوش میگه مامان و نگاه کن بخند دیگه من کلی از دستش خندیدم .. بچم انقدر علاقه داره به این گاو که نقش اصلی عکسمون و این آقا گاوه بازی کرده
برای دیدن عکسها لطفا بفرمایید ادامه ی مطلب ...
اینا خلعتی هایی بود که عمو هادی و البته مامان مرضی زحمت کشیدن و برای زن عمو خریدن .. دستشون درد نکنه
شیرینی های فوق العاده خوش مزه
عکسای شما جیگریا... ایشالا یه روز دامادی خودتون نفسای مامان
اینم عکس معروف با آقا گاوه
ممنون از نگاهتون